نبودن تو و بودن درد

[vc_row][vc_column][vc_column_text text_larger=”no”]

در این  هیاهوی ِ نابرابر، تنها چیزی که کاملا برابر است، حجم ِ نبودن ِ تو با بودن ِ درد است.

[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

آنچه ما را غریبه کرد

آنچه تو را با من و مرا با دنیا غریبه کرد، همان چیزی بود که قرار بود ما را با زندگی آشنا کند

سنگینی بار سکوتت

سنگینی بار ِ نگاه ِ توأمان ِ با سکوتت سنگین تر بود از سنگینی ِ بار ِ این همه بغض که در نبودت به گلو فشردم.

تو هرگز نفهمیدی

و تو هرگز نفهمیدی که من در اتاق کناری شب را با گریه صبح کردم. روزمرگی ات، بی حوصلگی ات، معذوراتت نگذاشتند که بفهمی. نگذاشتند بفهمی که چرا تو را از لحظه هایم و خودم را از آغوشت دریغ می کنم

اگر بگویم دوستت ندارم دروغ گفته ام

اگر بگویم دوستت ندارم دورغ گفته ام، حتی اگر بگویم کمتر از قبل دوستت دارم باز هم دروغ گفته ام. فقط دیگر یاد گرفته ام بی تو بودن را.

همه چیز ممنوع است

رفتن ممنوع، خطر کردن ممنوع، ماندن هم حتی ممنوع!!!! تنها فعل مجاز گویا آمدن است. قبل و بعد از آن همه چیز ممنوع است، حتی نیامدن.

مرگ تو

[vc_row][vc_column][vc_column_text text_larger=”no”]کم کم داشت باورم می شد که حتی مرگ هم نمی تواند به ماجرای زندگی پایان دهد، تا اینکه تو مردی.[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

تو را می خواهم

یادت را نه؛ من تو را می خواهم.

آدم های تیره بخت

بعضی آدم ها هم هستند که بی وقفه تلاش می کنند خودشان را از تو و هر آدم دیگری که می شناسند، در هر زمینه ای که ممکن باشد، تیره بخت تر نشان دهند و آنقدر این کار را کرده اند که باورشان شده حداقل تا شعاع چند کیلومتری اطراف آنها و حداقل میان تمام ِ آدم هایی که می شناسند کسی بدبخت تر از آنها نیست. طوری که آدم فکر می کند نکند به بدبخت ها جایزه ای چیزی می دهند.

ردپای ِ انرژی منفی شان تا ماه ها و گاهاً تا سالها در زندگی آدم باقی می ماند. از این قبیل آدم ها باید دوری کرد که بسیار خطرناکند.

اگر مانده بودی…

اگر مانده بودی، دمی را بی تو نمی ماندم