اندر معایب صداقت
هر وقت فکر کردی که نباید دروغ بگویی به این بیاندیش که اگر گرگ دروغ نگفته بود شنگول و منگول زنده میمانند و به احتمال زیاد معتاد میشدند، یا عمرشان را در شبکههای اجتماعی به هدر میدادند، یا آینهی دق مادرشان میشدند با بیکارگی و بطالتگردی، یا درگیر روابط نامربوط میشدند، یا گرفتار بیپولی و افسردگیِ ناشی از نوسانات بازار طلا و دلار میگشتند. در بهترین حالت تب مهاجرت میگرفتشان و مادرشان را دچار پریشاناحوالی میکردند و یا در بیضررترین حالت مادر باید برایشان خواستگاری میرفت (یا شاید هم شوهرشان میداد) که در آنصورت هم با روزی یک دو سطل شیر که نمیشد کسی را سر و سامان داد.
همان حبهی انگور هم که زنده ماند به قدر کافی وبال گردن مادر بود. همان بهتر که گرگ دروغ گفت و بار سنگین مسئولیت را از گردن مادرشان برداشت.
وقتی میگویند «دروغ مصلحتی» دقیقن به همین نوعش اشاره میکنند؛ گاهی صلاح در این است که دروغ بگویی، پس خیلی خودت را در تنگنای عذابوجدان قرار نده. علما میگویند که تا سه دروغ مصلحتی در روز بلامانع است، اگر بشود پنج تا دیگر مکروه است، اما اگر خدایی ناکرده از آن بیشتر شود دیگر باید کفارهاش را بدهی تا بشورد و ببرد.
الهی شکرت که «فجور و تقوای» ما را به ما الهام میکنی* و نه تنها پیش از مردن از خیر و شرمان آگاهمان میکنی بلکه حتی راههای فرار مالیاتی را هم به ما میآموزی تا در آن دنیا گرفتار ماموران مالیاتی نشویم.
پینوشت(ها):
۱- بچههایی که فرق یک دست آردی را با دست مادرشان نمیفهمند، زنده ماندنشان جا تنگکردن است.
۲- من قصه را تحریف کردهام، در قصهی واقعی ظاهرن بچهها زنده میمانند. اما انصافن نسخهی من آموزندهتر است. به هر حال تغییر دادن ماجرای قصه هم یکجور دروغ مصلحتی به شمار میآید.
۳- ظاهرن پایان قصه اینطور است که مامان بزی میرود سراغ آقای گرگ و شکمش را با شاخهایش سفره میکند و بچههای کودنش را نجات میدهد. گناه گرگ فقط یک دروغ سادهی مصلحتی بود اما بز مرتکب قتل عمد شد. اصلن به فرض هم که آبپز یا کبابشان میکرد بالاخره گرگ هم زن و بچه داشت دیگر، باید یکجوری شکم آنها را سیر میکرد. اما قصه را طوری برای ما تعریف کردهاند که همیشه حق را به بزها میدهیم.
۴- به نظرم همهی قصهها و کارتونهای قدیمی در ژانر وحشت نوشته یا ساخته میشدند. واقعن نیازی به این همه خشونت برای آگاه کردن بچهها از خطرات احتمالی نبود.
۵- باور کنید من حین نوشتنِ این یادداشت هشیار بودهام، فقط به شدت خوابم میآمده.
*فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا
پینوشتتر:
یک عکسِ نسبتن مرتبط هم دارم که به یادداشت فخیمهام ضمیمه میکنم؛ «گرگ در لباس بره» یا شاید «برهای که یک گرگ در درونش دارد».
به نظر شما کدام یکی محتملتر است؟
(هنوز خواب از سرم نپریده.)
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.