سادگی جهان به روایت سریال پلیسی
نقطه ضعف من داستانهای پلیسی است؛ واقعن کنجکاوم که بدانم چه میشود. حتی آبکیترین سناریوهای پلیسی ذهن مرا به دنبال خود میکشانند. تازگی چند قسمت از یک سریال پلیسی ایرانی را دنبال کردهام (البته از اواسط). تا اینجا، سریال کاملن پیکربندی یک سریال ترکیهای را دارد که فقط لباس پلیسی-جنایی به آن پوشاندهاند؛ از آن سریالهایی که هر بلای ممکن و ناممکنی بر سر شخصیت میآید، طوریکه فقط کم مانده سروکلهی آدم فضاییها وسط زندگی شخصیت پیدا شود. دیگر کارد به استخوان او و مخاطب میرسد و آن وقت به شکلی غیرمنتظره و غالبن در یک شب همه چیز زیر و زبر میشود. یعنی سیصد قسمت عذاب و شکنجه را در یک قسمت پایانبندی میکنند.
این سریال هم دقیقن به همین شکل پیش میرود. ما که دیدهایم فلانی بیگناه است و قاعدتن سر بیگناه نباید بالای دار برود، حالا باید ناخنهایمان را بجویم و صبر کنیم تا معلوم شود بالاخره این کلاف از کدام گوشه قرار است باز شود. یک حدسهایی هم داریم البته، اما تا نبینیم نمیتوانیم مطمئن باشیم.
بگذریم از اینکه شخصیتپردازی و روند کلی قصه حرصم را درمیآورد، اما بیش از همه ذهنم درگیر گاف بزرگ فیلمنامه است؛ کسی که متهم به قتل است و اتفاقن خودش هم به آن اعتراف کرده، یک جایی اعلام میکند که آلت قتاله را که یک چاقو با دستهی سفید است جایی دفن کرده (قاعدتن پلیس آن را پیدا نکرده بوده)، آدرسش را هم به پلیس میدهد و از قضا در همان آدرس پیدا هم میشود.
بعد از بازسازی مجدد صحنهی جرم، بازپرس در اتاقش مشغول بازنگری فیلمها است درحالیکه پشت سرش تصاویر متعددی از مقتول به تابلو چسبیده، حدس بزنید که چه چیزی در تمام تصاویر وجود دارد؟
بله، درست گفتید؛ یک چاقو که تا دستهی سفیدش در شکم مقتول فرو رفته.
مگر قاتلِ مذکور آلت قتاله را یک جایی چال نکرده بود؟ مگر همین دیروز نگشتید و آن را پیدا نکردید؟ یعنی یک کپی از آن چاقو در شکم مقتول بوده و پلیس به صحنهی جرم رسیده و دهها عکس ثبت کرده و کپی دیگر چاقو را قاتل قبل از رسیدن پلیس دفن کرده است؟
یا یک چیزی هست که من نمیفهمم یا… نه حقیقتن یک چیزی هست که من نمیفهمم و آن هم این است که چطور میخواهند این حفره که نه، گودالِ منطقی را پر کنند؟ البته اگر قصد پرکردنش را داشتند ایجادش نمیکردند.
اما قشنگی جریان این است که همین فیلمنامه با همین جای برخورد شهابسنگ درست در وسط آن را میشود حتی به شیفتگان ماجراهای پلیسی هم فروخت. جهان انقدر جای سادهای برای زیستن است و ما بیهوده آن را پیچیده فرض میکنیم.
الهی شکرت…


دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.