بایگانی برچسب برای: انگشت‌هایش ریختند

انگشت‌‌هایش ریختند زمین و وقتی خواست برشان دارد دید که هیچ انگشتی ندارد و بدون انگشت نمی‌توانست انگشت‌ها را بردارد. بدون انگشت نمی‌شود هیچ چیزی را برداشت. اگر انگشت‌هایت بریزند دیگر باید قیدشان را بزنی.

– اصلن چه شد که انگشت‌هایش ریختند؟

– شل شده بودند.

– نمی‌شد سفتشان کند که نریزند؟

– زیادی کار کشیده بود ازشان، هرز شده بودند، دیگر سفت نمی‌شدند.

– بالاخره باید یک راهی برای سفت کردن انگشت‌های شل شده باشد، شاید بتوان واشِری اضافه کرد.

– فکر می‌کنی اضافه نکرده بود؟ دیگر از واشر هم کاری برنمی‌آمد.

– حالا چی؟

– نباید می‌گذاشت کار به اینجا بکشد.

– حالا که رسیده است.

– گفتم که باید قیدشان را بزند.

– نمی‌شود از کسی کمک بگیرد؟

– نگاه کن، هیچ‌کس انگشت ندارد. او آخرین نفر بود.

 

الهی شکرت…