بایگانی برچسب برای: آسایشگاه کجاست؟

«آسایشگاه جایی است که آدم در آنجا به آسایش می‌رسد؛ پس چرا اسم خانه‌هایمان آسایشگاه نیست؟
چرا آدم برای رسیدن به جایی که در آنجا آسایش داشته باشد مجبور است خودش را به دیوانگی بزند یا واقعن دیوانه شود؟
چرا نمی‌شود قبل از دیوانه‌شدن به آسایشگاه رسید؟
آیا می‌شود دیوانه نبود اما آسایش داشت؟ کجا؟»

مغزم سوالات بیهوده می‌پرسد از منی که در مرز میان دیوانگی و خانه مانده‌ام؛ نمی‌دانم پایم را بگذارم آن طرف در که برسم به آسایشگاه یا بمانم در دیوانگی خانگی.

فهمیده‌ام که آدم‌ها می‌توانند در کمتر از پانزده دقیقه به اندازه‌ی یک سال نق بزنند.
فهمیده‌ام که در کمتر از چند دقیقه نزدیکترین روابط می‌توانند برای همیشه از هم بپاشند.
فهمیده‌ام که در یک لحظه زندگی از انسان ستانده می‌شود.
فهمیده‌ام که طی کردن فاصله‌ی میان خانه تا دیوانگی به قدر طی کردن یک قدم است.
فهمیده‌ام که آسایش ممکن است نه در خانه باشد نه در دیوانگی.

اما چیزی که نفهمیده‌ام این است که آسایشگاه واقعن کجاست؟

 

الهی شکرت…