هیچکس جز خودمان نمیتواند به ما دروغ بگوید
دانشجو که بودم یک شب خیلی دیروقت در سالن انتظار درمانگاه نشسته بودم. دختری کنارم نشست و خیلی بیهوا پرسید: «احساسِت آره است یا نه؟»
انگار میخواست پیغامی بدهد و به دنبال تایید یا نشانهای بود که این کار را بکند یا نه!
احساس من چه بود؟ یک «نه» خیلی خیلی بزرگ، اما نمیدانم چرا با لبخند نگاهش کردم و گفتم «آره».
بلافاصله که «آره» از دهانم در آمد دلم میخواست فریاد بزنم و بگویم دروغ گفتم، نه نه نه.... احساسم نه است.
اما نمیدانم چرا باز هم چیزی نگفتم.
من به او دروغ گفتم.... او هم یک «نه» خیلی بزرگ در چهرهاش بود اما...