روزانهنگاری – جمعه ۲۰ آبان ۱۴۰۱
(امروز را مینویسم که یادم بماند. روزانهنگاری حکم حافظهام را پیدا کرده و خیلی وقتها به دادم رسیده است؛ تاریخ ابلاغ فلان حکم کی بود، چه روزی بود که فلان جا رفتیم یا فلان کار را انجام دادیم... خلاصه این هم یکی از مزایای نوشتن به صورت روزانه است)
یکی از مسائل اخیرمان این بود که نمیدانستیم چه روزی در هفته را باید برای جمع شدن دور هم در خانهی پدر و مادر من انتخاب کنیم. تا قبل از هجرت کردن ما، پنجشنبه شبها زمانی بود که دور هم جمع میشدیم. حالا پنجشنبهها ما قزوین هستیم. بعد از کلی فکر کردن و بالا و پایین کردن روزهای هفته احسان پیشنهاد داد که برای جمعه نهار جمع بشویم. من هم استقبال کردم و برنامه را به خواهرهایم اطلاع دادم. با مادر هم هماهنگ کردیم و قرارمان نهایی شد.
قرار شد بعد از صبحانه حرکت کنیم. آقا احسان تازه ساعت ۱۰ صبح تصمیم گرفت حمام برود. یکی از مشکلات همیشگی ما در زندگی مشترکمان همین عدم هماهنگی ما در مورد برنامهریزیهای روزانه است. من اگر قرار باشد برای نهار جایی بروم و بدانم که نیاز به حمام رفتن دارم حتما زودتر بیدار میشوم و طوری برنامهریزی میکنم که به موقع حرکت کنم. احسان اما...