جیرهی روزانهی من از توجه کردن به خودم چند ساعت اول روز است؛ ساعات مابین ۵ تا ۸ صبح که من آن را مطلقا با کسی تقسیم نمیکنم. وقتی شاهد […]
اگر چه هر چه جهانت به دل خریدارند مَنَت به جان بخرم تا کسی نیفزاید چقدر خوب بلده این سعدی عاشقی کردن رو… تصور کنید مزایدهی عشّاق […]
تمام جنگهای عالم جنگهای داخلیاند… هیچ جنگی خارجی نیست. آدمها با خودشان میجنگند؛ با آن بخش از خودشان که نمیتوانند بپذیرند بخشی از آنهاست و جنگها تنها زمانی پایان مییابند […]
عزیزم، این روزها افکار درهم و برهم و به هم ریختهای دارم؛ از آن زمانهاییست که دوست داری فقط یک گوشهای بنشینی و به جایی در دوردستها خیره شوی. اما […]
به خانمی که در باغچهی حیاطش، که دیواری بسیار کوتاه داشت، کار میکرد «خسته نباشید» گفتم، در حالیکه گلهای نارنجی بوتهای را که نمیدانستم چیست با آن عطر عجیبش در […]
هر فردی که به شما مراجعه میکنه برای عکاسی، چه به عنوان مدل و چه یه فرد عادی، با هر چهره و هر اندامی که داره، «به طرز شگفتانگیزی زیباست.» […]
برای پدر و مادرم قرصهای جویدنی ویتامین سی و آبنباتهای اکالیپتوس طعمدار گرفتهام. بعد از چند روز زنگ میزنم تا حالشان را بپرسم. به مادر میگویم قرصهایتان را میخورید؟ میگوید: […]
صدای عجیب کفشهای مرد که هیچ به صدای کفشهای مردانه نمیماند هر روز راس ساعت ۶ صبح سکوت کوچه را در هم میشکند. هر روز همان کفش به پا همان […]
پرندههایی که گروهی پرواز میکنند جلوهی زیبایی را در آسمان پدید میآورند. اما من پرندههایی را که به تنهایی پرواز میکنند بیشتر دوست میدارم؛ آنها جسارت بیشتری دارند، آنها برای […]
بهسانِ زن، در دردِ هم آغوشی با خودش بهسانِ مرگ که بیخبر میآید بهسانِ عشق، آن هنگام که به فراموشی سپرده میشود و بهسانِ زمین، زمانی که تنگ میشود برای […]
به نظر من یکی از بیمایهترین مفاهیم در زندگی مفهوم پشیمانیه؛ اینکه کسی بابت انتخابها و تصمیمات گذشتهاش احساس پشیمانی داشته باشه. هر تصمیم یه مسیره و اصلا مهم نیست […]
عزیزم میدانم که همین تازگیها برایت نوشتهام، اما مادر است دیگر، دلش طاقت نمیآورد از فرزندش بیخبر باشد، حتی مادری که از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکند هم دلش […]