در درون ِ هر آدم باشعوری یک آدم بی شعور نهفته است که اگر زیادی تحریک شود خودش را نشان خواهد داد. اما بر عکسش صادق نیست. یعنی در درون ِ هیچ آدم بی شعوری یک آدم باشعور نهفته نیست. پس هیچ گاه نباید انتظار ظهورش را داشت.

مثلِ این لوبیاهایی نباشیم که سه روز خیسشون می کنی، بیست و چهار ساعت می پزیشون، باز هم خیره خیره بهت نگاه می کنن و کوچکترین تغییری نمی کنن. تغییر پذیر باشیم. ??

عروسی می گیریم که هدیه بگیریم. هدیه هامان را می فروشیم که بدهی های عروسی مان را بدهیم. معامله ی جالبی است.

بعضی آدم‌ها هم هستند كه مهم نيست چه اتفاقی افتاده باشد؛ چقدر بزرگ، چقدر هيجان انگيز، چقدر ناراحت‌كننده يا چقدر هر چيزِ ديگر؛ اين آدم‌ها همواره نقشِماسترا به خوبي ايفا می‌كنند، آن هم از نوع بسيار كم چرب.

مشام ِ دلم ردّ ِ عطر ِ تو را جستجو می‌کند.

گم می‌شود در پریشانی موهایت تمام ِ‌ پریشانی‌ام

من تمام ِ زندگی‌ام را با خود آوردم، او فقط خنده‌اش را آورد. اما فکر می‌کنم من هنوز بدهکارم.

عاشقت بودن سخت است، عاشقت نبودن از آن هم سخت‌تر.

شروع شده است، اما معلوم نیست کی و کجا تمام شود.

اگر ندیده بودمت زندگی‌ام شکل دیگری می‌داشت که به خوشبختی حتی شبیه هم نبود.