حوالی ده شب صدای موزیک غریب اما گوشنوازی نظرم را جلب کرد؛ بلند بود و بسیار نزدیک. وقتی قطع نشد رفتم در بالکن تا منبع صدا را پیدا کنم. در کمال تعجب دیدم یک کامیون غولپیکر است که دندهعقب میرود و به جای آن صدای گوشخراشی که همیشه به عنوان صدای اخطار دندهعقب کامیونها شنیدهایم، این موزیک فوقالعاده از آن پخش میشود. واقعن دلم میخواست بروم پایین و رانندهی خوشسلیقهاش را در آغوش بگیرم.
به نظرم صداآزاری باید جریمهای سنگین داشته باشد، من اگر کارهای بودم برای صداآلودگی و صداآزاری «غرامتی مضاعف» در نظر میگرفتم تا آدمها مراقب صداهایی که تولید میکنند باشند و همینطور بیهوا هر صدایی را به هوا نفرستند.
صدا از معدود مولفههاییست که میتواند بسیار آزارنده یا بسیار فرحبخش باشد. از فضای شخصی خانه گرفته تا بازترین فضاها، صدا همواره تاثیر روشن و عمیقی بر کیفیت لحظهها دارد به ویژه اگر منبع صدا درست مقابل چشم انسان نباشد؛ وقتی منبع صدا در مقابل چشم قرار داد تاثیر مخرب آن به مراتب کمتر میشود اما وقتی این منبع خارج از زاویهی دید انسان است شدت و قوت آن چندین برابر به گوش میرسد.
صدای مکرر پیام یا زنگ یک تلفن چرا باید به منی که با آن تلفن کاری ندارم تحمیل شود؟ صدای دزدگیرها، حرف زدن آدمها، بوق ماشینها، تخریب و بازسازی مکانها، ارهها و تیشهها، ابزارآلات مختلف، و از همه آزارندهتر صدای تلویزیون یا ویدئوهایی که در گوشیها دیده میشوند، این همه صدای به واقع دردآور هر لحظه به گوشهای بینوای انسان حملهور میشوند.
در این میان هستند آدمهایی که به بوق هشدار کامیون میاندیشند و میکوشند آن را تبدیل به صدایی گوشنواز کنند. آیا نباید به چنین انسانهایی جایزهی نوبل صلح داد یا دستکم در آغوششان گرفت؟ به نظرم که حق مسلمشان است.
الهی شکرت…


