مطالب توسط مریم کاشانکی

, ,

واقعن هستی یا دلت می‌خواهد باشی؟

آدم‌هایی را می‌شناسم که به‌هیچ‌عنوان حاضر نیستند غذای سرد را در دهانشان بگذارند و در هر شرایطی، حتی در بیمارستان و قطار هم به دنبال وسیله‌‌ای برای گرم کردن غذا می‌گردند. اما به چشم دیده‌ام که وقتی مجبور شدند، ساندویچی که دو سه ساعت قبل از فریزر درآمده بود و محتویاتش هنوز کاملن یخ‌زده بود […]

,

گیرایی‌سنجی

آدمیزاد قوه‌های زیادی دارد؛ قوه‌ی بینایی، شنوایی، ادراک، تخیل، تجسم، … اما به نظرم مهم‌ترین و البته کمتر دیده‌شده‌ترین قوه‌اش قوه‌ی «گیرایی» است. بیشتر آدم‌ها مثل تفلون نگیرند؛ شوخی‌ها را نمی‌گیرند، نکته‌ها و درس‌ها را نمی‌گیرند، رابطه را نمی‌گیرند، موقعیت‌ها را نمی‌گیرند (خودم جزء همین بیشتر آدم‌ها هستم.) به نظرم اگر دانشمندان همه‌ی کارها را […]

,

اگر بلد نیستی غافلگیر نکن

من واقعن از غافلگیری خوشم نمی‌آید؛ نه دوست دارم کسی را غافلگیر کنم و نه دلم می‌خواهد کسی مرا غافلگیر کند. اصلن چه بلاهتی که تصور می‌کنیم می‌شود کسی را برای روز تولدش غافلگیر کرد، مگر اینکه دچار آلزایمر موقتی شده باشد. اینکه آدمها اصرار دارند یکدیگر را برای تولدشان یا هر مناسبتی غافلگیر کنند […]

,

عشق پیری

حوالی بیست سالگی موسیقی معشوقه‌ام بود، حاضر بودم همه‌ی زندگی را بگذارم و آن را بردارم؛ ملالِ شهرِ غریب را با نواختن ساز از دلم می‌تکاندم و شور جوانی را با همنوازی در گروهی کوچک و اجرای کنسرت‌های محلی ارضاء می‌کردم. بعد از یک اجرا، دم غروب درحالیکه در ماشین پدرم به سمت خانه می‌رفتیم […]

,

ده فرمان من | نکاتی برای یادآوری به خودم

۱. به خداوند اعتماد کن؛ او تو را تا اینجا نیاورده است که اینجا رها کند. ۲. به یاد داشته باش که زندگی در این جهان بسیار بسیار کوتاه‌ است. ۳. مهم نیست که چه شغلی داشته باشی یا چه میزان درآمدی، مهم این است که هر روز (تکرار می‌‌کنم هر روز) سبک زندگی مورد […]

,

قشنگی زبان فارسی

یکی از قشنگی‌های زبان فارسی این است که در آن چیزی به چیزی غالب نیست؛ مثل یک غذای خوب (تنها ملاک من برای خوب بودن یک غذا این است که در آن طعمی به طعمی دیگر غالب نباشد، بلکه همه‌ی طعم‌ها به یک اندازه باشند و غذا در نهایت یک مجموعه‌ی خوش‌طعم باشد، بی‌آنکه بتوان […]

الهه‌ی سوتی

حتمن دیده‌اید که گوشی‌ها سیستم «تصحیح خودکار» دارند و می‌توانند کلماتی که اشتباه نوشته می‌شوند را اصلاح نمایند. این سیستم در گوشی من فعال بود، یک بار برای یک نفر نوشتم «ما تنگش نمی‌کنیم.» (منظورم تنگ کردن سایز لباس بود.) این را به سرعت نوشتم و ارسال کردم. بعدن که پیامم را دیدم چیزی که […]

قطعیت ترسناک است

در میان ده‌ها تعمیرگاه گیربکس و صافکاری و تنظیم باد و چه و چه یک «قرمه‌سبزی» هم هست؛ رستورانی که تابلوی قرمه‌سبزی‌اش چشمک می‌زند، بعد هم عبارت «همراه با برنج ایرانی» آهسته آهسته از آن رد می‌شود. آیا دلم قرمه‌سبزی می‌خواهد؟ نه، برنج نمی‌خورم، پس هیچ خورشی برایم جذاب نیست. سه سال بیشتر شده است […]

,

تاریکی همیشه سرِ شوخی را باز می‌کند

چشم دوخته بود به منظره‌‌ای که می‌رفت تا در تاریکی شب کاملن از نظر پنهان شود. پلک هم نمی‌زد، نمی‌خواست آخرین لحظه‌هایش را از دست بدهد؛ درختان نارنج که سنگین شده بودند از وزن بچه‌نارنج‌ها‌، چند کاج بلند که فقط بالای سرشان شاخ و برگ داشت و باقی را زده بودند، درختان لُخت تبریزی، مه […]

, ,

چهل سالگی

(دلتنگ‌ترینم برای تو که چهل‌سالگی‌ام را ندیدی و غمگین‌ترینم برای خودم که تصور می‌کردم چهل سالگی باید چیز خوشایندی باشد که باور کن می‌شد اگر می‌ماندی و حالا خدا می‌داند که شمع چند اردیبهشت دیگر را باید با حسرتِ «بی تو چهل ساله شدن» فوت کنم.) الهی تو را شکر برای چهل سال بودن و […]