نکند بو از نوشته‌ها باشد؟

صبح دو خرما و یک لیوان چای و عصر یک لیوان نسکافه خورده‌ام و همین. ساعت اندکی از ۹ شب گذشته است، شهرام شب‌پره بلند بلند می‌خواند؛

«شب شد شب شد شب شبو شب و شب شد
شب شد شب شد امشبم سحر شد
گفتی که میای دیروز دیروز تو دیشب شد
دیشبت که امشب شد این شبم که سر شد
عمرم شب و شب روز به روز بی تو هدر شد»

سرگیجه می‌گیرم از این همه شب و روز که پشت هم قطار می‌کند، بالاخره نمی‌فهمم شب شد یا روز شد، فقط می‌دانم که خسته و گرسنه‌ام. بالاخره می‌رسم خانه.

به سرم می‌زند شبکه ۳ را ببینم، چند دقیقه‌ی بعد استقلال گل مساوی را به ذوب آهن می‌زند در دقیقه‌ی ۹۴. هیچ احساسی ندارم، از هیچ نظر هیچ احساسی ندارم. اگر می‌توانستم این بی‌تفاوتی را در باقی بخش‌های زندگی‌ام هم داشته باشم کارم خیلی ساده‌تر بود.

دکتر پدر را دیدم، واقعن باشخصیت و آدم‌حسابی و نازنین است. من خیلی خیلی کم دیده‌ام چنین پزشکی را. او از نتایج فشار خون پدر راضی بود، پدر هم از او راضی بود که داروهایش را کمتر کرده است.

به «وضعیت» فکر می‌کنم، منظورم وضعیت جامعه یا خانواده یا سلامتی یا کار یا این‌ها نیست، منظورم وضعیت واتساپ است. امروز یک نفر به یک نفر دیگر گفت فلان چیز را در «استتوس» بگذارید،‌ آن یکی گفت استتوس چیست؟ یک برنامه است؟ دیگری گفت نه، «وضعیت» در واتساپ، آن یکی گفت آهان وضعیت.

آن یکی فقط فارسی کلمه را دیده بود. البته همان استتوس هم درست نیست؛ درستش «اِستِیْتِس» است، اما استتوس هم نسخه‌ی قابل قبولی است. من اگر می‌خواستم بگویم ناچار بودم درستش را بگویم چون مریضی تلفظ درست دارم، آن وقت آن یکی دیگر اصلن متوجه‌ی وضعیت نمی‌شد و وضعیت پیچیده‌ای پیش می‌آمد که شاید هم مناسب گذاشتن در «وضعیت» می‌شد.

وضعیتِ چی؟ چه وضعیتی؟ وضعیت حال ما؟ وضعیت این لحظه؟ وضعیت هم شد کلمه برای این وضعیت؟

بحمدلله موتور هذیان‌نویسی روشن شده است. جدیدن خیلی هم بوی فاضلاب می‌آید، نکند بو از نوشته‌ها باشد؟ باز از نوشته‌ها باشد خوب است، لااقل از وضعیت نباشد.

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *