فیلم کرهای یا سوزاندن عمر
بخشهایی از یک فیلم احتمالن کرهای را دیدم؛ یک پزشک توانسته بود به امکان پیوندزدن سر یک نفر به بدن یک نفر دیگر دست یابد (که البته تا آن روز فقط روی سگها امتحانش کرده بود). از قضا شخصیتی در فیلم گرفتار سرطان شد، به طوریکه دو هفته بیشتر تا پایان عمرش نمانده بود. خیلی هم اتفاقی یک نفر پیش چشم آنها تیر خورد و مرد، پزشک تصمیم گرفت سر آن شخصیت را بر روی بدن این یکی قرار دهد (حالا اینکه چطور وقتی یک نفر میمیرد بدنش زنده میماند و هنوز قابل استفاده است فعلن محل بحث ما نیست).
داشت برایش توضیح میداد که قرار است چه کار کنند؛ گفت اول یک شکاف روی گردنت ایجاد میکنم تا رگها و شریانها را پیوند بزنم، سپس سرت را جدا میکنم و روی بدن او قرار میدهم و بعد ادامه داد که اصلن نگران نباش، سادهتر از آن چیزی است که به نظر میرسد.
به نظر من هم واقعن جای نگرانی وجود نداشت؛ فقط قرار بود سر طرف را از تنش جدا کنند که این هم اصلن چیز نگرانکنندهای نیست. در زندگی انسان موقعیتهای نگرانکنندهی جدیتر و واقعیتری اتفاق میافتند؛ مثلن ممکن است در یک امتحان قبول نشوی، یا ممکن است بهموقع به قرارت نرسی، واقعن جدا کردن سر از بدن با این موقعیتها قابل مقایسه نیست (البته مادامی که وسط یک فیلم کرهای باشیم).
اگر وسط یک فیلم بالیوودی باشیم قطعن نگرانکننده است، حتی وسط یک فیلم هالیوودی هم امکان دارد نگرانکننده باشد، اما کرهایها کاری نمیکنند که آب زیرشان برود، بنابراین آنجا اصلن جای نگرانی نیست.
عمل جراحی به خیر و خوشی انجام شد و شخصیت به آغوش گرم خانواده بازگشت، اما دریافت که این آغوش دیگر آنقدرها هم برایش گرم نیست و دلش آغوشهای گرم دیگری را میخواست که در خاطراتش میدید. او خاطرات فرد قبلی را از طریق حافظهی سلولی بدنش به خاطر میآورد. یعنی آنقدری که او از طریق چسمثقال حافظهی موجود در سلولها خاطره به یاد میآورد ما از طریق مغز به این بزرگی به خاطر نمیآوریم.
اتفاقن فقط هم خاطراتی که آن فرد با نامزدش داشته را به یاد میآورد. البته احتمالش هست که اعضای بدن انسان این قبیل خاطرات را محکمتر به خاطر بسپارند، هر چه نباشد همهی اعضاء را درگیر میکنند و خاطرات مهمی هم هستند.
حالا چرا ماجرای این فیلم را تعریف کردم؟ آیا میخواستم فیلمهای کرهای را زیر سوال ببرم؟ آیا میخواستم بگویم که به ژانر علمی-تخیلی-اکشن-عشقی (واقعن ژانر این فیلم چه بود؟) علاقمندم؟
خیر، هیچکدام. فقط میخواستم بگویم که روشهای دردناکی برای سوزاندن عمر وجود دارد که این یکی از آنهاست. همین.
الهی شکرت…
پینوشت: دیشب که میخواستم یادداشت را منتشر کنم دیدم سایت در دسترس نیست. نمیدانم چه مشکلی پیش آمده بود، پیگیری کردم، رفع شد. به همین دلیل یادداشت دیشب را امروز منتشر کردم. نه اینکه خودم را یک یادداشت جلو بدونم، حتمن این روز از دسترفته را جبران خواهم کرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.