خداحافظ جوانهی نفرینشده
روییدنِ جوانهی یک فکر تازه در سرزمین نفرینشدهی ذهن او که خودش هم نمیدانست میتواند تا این اندازه سیاهبخت باشد و چه بسا باید میفهمید از این همه ناامنی که حاکم شده بود بر افکار خام او و او نفهمید تا اینکه جوانهای رویید و تازه بعد از روییدنش متوجهی حجم عظیم تبعات یک نفرین به ظاهر ساده شد.
نفرینی که دیگر نمیشد آن را بیاثر کرد و اثری که هر فکر تازهای را پیش از رسیدن به زمین میانداخت و زمینی که حاصلخیز نبود برای روییدن هیچ فکر تازهای و فکری که دیگر هم تازه نبود.
همان نفرین به ظاهر ساده که فکرها را در بر گرفته بود کمکم به قلب سرایت کرد و قلبِ نفرین شده از دوستداشتن باز ایستاد و قلبی که دوست نداشته باشد از قلببودن بازایستاده است و قلب که بایستد زندگی میایستد.
قلب مرده را در تابوت گذاشتند در لباسی شکیل با گلهایی در کنارش و برای همیشه با آن خداحافظی کردند و بعد از آن پای نفرین به همه جا باز شد و زندگی را ناامنی دربرگرفت و روییدن راکد شد و اثری باقی نماند از هر چیزی که قرار بود اثری داشته باشد.
خداحافظ جوانهی نفرینشده، خداحافظ فکر بیاثر، خداحافظ قلب مرده، خداحافظ زندگی ناامن.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.