, ,

حقیقت برای وصول مطالباتش خواهد آمد

آدم‌ها ترجیح می‌دهند دروغی خوشایندِ دل‌شان را بشنوند تا حقیقتی صریح و بی‌پروا که می‌تواند آن‌ها را از سردرگمی و تعلیق خارج کند. انگار فقط همان لحظه برایشان مهم است؛ اینکه در آن لحظه چیزی که مطلوبشان است شنیده باشند، باقی اگر آن‌طور که گفته شده پیش نرفت ایرادی ندارد.

انگار که رنجِ شنیدن آنچه بر خلاف میل‌شان است بزرگ‌تر از رنج محقق‌نشدن تمایل‌شان در واقعیت باشد؛ مثلن مرد به زن می‌گوید «تو به من بگو چشم، بعد هر کاری دلت خواست بکن.»

این گزاره‌ها را به هر شکلی که در معادلات ذهنی قرار می‌دهی معادله بی‌جواب می‌ماند؛ چطور ممکن است که بگویم چشم و بعد کار دیگری انجام دهم؟ یا تو چطور می‌توانی راضی باشی به این روند؟ چطور است که دروغی دم‌دستی می‌تواند رضایتت را جلب کند و حقیقتی روشن ناراضی‌ات می‌کند؟

شاید در تمام فرهنگ‌ها این‌طور نباشد، اما رابطه‌ی ما با صداقت مثل رابطه‌ی طلبکار و بدهکار است، انگار که ما بدهکاریم و می‌کوشیم نگاهمان با نگاه حقیقت تلاقی نکند و مجبور نشویم با او مواجه شویم. نگرانی از واکنش دیگران به حقیقت، ما را وامی‌دارد که به سادگی دروغ را جلو بیندازیم و از او بخواهیم برای ما فرصت بخرد اما حواسمان نیست که دیر یا زود باید بدهی‌ها را تسویه کنیم، پس چه بهتر که اصلن ایجادشان نکنیم.

دروغ‌گفتن درست مثل خریدن مبلمان جدید با وام است؛ شاید در آن لحظه شادمان باشی از مبل‌های جدیدی که به خانه‌‌ات آمده‌اند اما هر بار که به آن‌ها نگاه می‌کنی می‌دانی که هنوز مال تو نیستند و این شادمانیِ حقیقی را از تو می‌ستاند. بدهکار نشدن به مراتب ساده‌تر از بازپرداخت است.

خودت را بیهوده بدهکارِ حقیقت نکن، چون به زودی سرو‌کله‌‌‌اش پیدا می‌شود تا مطالباتش را وصول کند و آن وقت حقیقت را بسیار تلخ‌تر از آن چیزی خواهی یافت که در ابتدا برای اجتناب از او دروغ گفته بودی.

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *