جمعهها
برنامهی جمعهها رفتن به خانهی پدر و مادر بود؛ هر جا که بودیم جمعه خودمان را میرساندیم.
حالا جمعهها به خانهی جدید مادر میرویم.
(اگر جایی صبر میفروشند لطفن مرا خبر کنید.)
برنامهی جمعهها رفتن به خانهی پدر و مادر بود؛ هر جا که بودیم جمعه خودمان را میرساندیم.
حالا جمعهها به خانهی جدید مادر میرویم.
(اگر جایی صبر میفروشند لطفن مرا خبر کنید.)
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ نزدیکتر از «نزدیکتر از رگ گردن».
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.