,

استخوان گیرکرده در گلو

بعضی چیزها مثل استخوان گیرکرده در گلوی آدم هستند؛ نه می‌توانی قورتشان دهی و نه بیرونشان بیاوری.

گیر کرده‌اند درست بیخ گلویت؛ نه می‌گذارند چیزی بخوری، نه راحت بخوابی، نه راحت حرف بزنی.

راهِ نفست را حتی بسته‌اند و راهی برای خلاصی از شرشان نمی‌یابی.

تابه‌حال شده است استخوانی در گلویت گیر کند؟ چیزی که در هر صورت مجبور باشی همان‌جا که هست نگهش داری و در نهایت حس کنی که داری خفه می‌شوی؟

مشکلاتی که با آد‌م‌های نزدیک اطرافت پیدا می‌کنی از همین استخوان‌های گیرکرده در گلوی آدم‌ هستند، برخی از مسئولیت‌هایی که می‌پذیری هم همین‌طورند.

من مکرر استخوان گیر‌کرده در گلو داشته‌ام، چون به هنگام خوردن دقت نکرده‌ام چه می‌خورم تا استخوان در گلویم گیر نکند.

حالا یا باید خفه شوم یا ریسک قورت دادن استخوان را بپذیرم. امیدوارم این رنج سبب شود حواسم به آنچه می‌خورم باشد.

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *