, ,

واقعن هستی یا دلت می‌خواهد باشی؟

آدم‌هایی را می‌شناسم که به‌هیچ‌عنوان حاضر نیستند غذای سرد را در دهانشان بگذارند و در هر شرایطی، حتی در بیمارستان و قطار هم به دنبال وسیله‌‌ای برای گرم کردن غذا می‌گردند. اما به چشم دیده‌ام که وقتی مجبور شدند، ساندویچی که دو سه ساعت قبل از فریزر درآمده بود و محتویاتش هنوز کاملن یخ‌زده بود خوردند.

در مورد خودم باید بگویم که در خانه هفت جعبه‌ دستمال کاغذی دارم که مکرر پر و خالی می‌شوند، اما در کارگاه که از دستمال خبری نبود دست‌هایم را با لباسم خشک می‌کردم و برمی‌گشتم سر کار.

به جد می‌کوشم دهانم را به روی هر تعریف و یا هر نوع جهان‌بینی که می‌خواهد بگوید من فلان‌ مدل آدم هستم بسته نگاه دارم، تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که تا کنون فلان مدل آدم بوده‌ام، اما خدا می‌داند که حتی در موقعیت مشابه بعدی چگونه آدمی خواهم بود.

وقتی به گذشته می‌نگرم به خود می‌گویم «چطور جرأت می‌کردی خودت را تعریف کنی آن هم با ادله‌ی ضعیفی که برخواسته از یک تجربه‌ی زیسته‌ی ناقص بوده‌اند؟» جهان‌بینی صرفن یک الگوسازی است که قرار است قدری از ابهامات بکاهد اما نمی‌تواند قطعیتی به دست دهد، چرا که تو هنوز مضطر نشده‌ای تا بتوانی ادعا کنی که چه اندازه خودت را می‌شناسی. شاید هم هزار بار به جهان‌بینی‌ات پایبند بوده باشی اما تو هنوز تمام آنچه می‌شده از جهان دید را ندیده‌‌ای، پس معلوم نیست که در هزار و یکمین بار به آن پایبند بمانی.

اصلن جهان‌بینی می‌سازی که چه بشود؟ دنیا کم چهارچوب و دسته‌بندی دارد که تو هم اصرار داری خودت را در یک چهارچوب و دسته‌بندی تازه قرار دهی؟ معنایش این نیست که به «دروغ نگفتن» پایبند نباشی، معنایش این است که خودت را آدمی صادق نپنداری.

همواره خودم را آدمی امیدوار و قوی می‌پنداشتم، اما وقتی پشت در آی‌سی‌یو روی زمین نشسته بودم از امیدوار بودن دست کشیدم و چندی بعدش هم از قوی بودن.

تعریفی که از خودت داری به قدرِ همین پنداشتن و بعد دست کشیدن از یک پنداره ضعیف و ناقص است.

خنده‌دار اینجاست که اگر دفعه‌ی بعدی که اصرار به گرم کردن غذا دارند به رویشان بیاوری که قبلن ساندویچ یخ‌زده را خورده‌اند حاضر نیستند بپذیرند که جهان‌بینی‌شان می‌تواند سوراخ داشته باشد و از آن سوراخ باورهای ناقص‌شان نشت کند. این موقعیت‌ها را استثنائاتی می‌پندارند که در هر تعریفی ممکن است بگنجند؛ دقیقن همان‌طور که می‌شود دروغ مصلحتی گفت و هنوز خود را صادق شمرد.

«من آدم صادقی نیستم، هرچند می‌کوشم که دروغ نگویم.» قرار نیست این تعریف برای من راه فراری بسازد که اگر یک جایی امکانش نبود صادق نباشم، اگر کسی جهان‌بینی‌‌اش را با این فرض بسازد که به طریقی از آن شانه خالی کند که مثل یک رژیم گرفتن ناقص است که هرگز تو را به وزن ایده‌آل نخواهد رساند.

در واقع می‌کوشم به خاطر داشته باشم که تعاریف (به‌ویژه آنهایی که از ما تصویر خوشایندی می‌سازند) اغلب ناکامل‌ و ناآزموده‌اند. در واقع بیشتر چیزی هستند که دلمان می‌خواهد باشیم نه آن چیزی که واقعن هستیم.

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *