جنبهی عمومی درد
یک وقتی تصور میکردم درد که مشترک شود از شدتش کاسته میشود؛ یعنی وقتی عدهی زیادی گرفتار درد یکسانی میشوند آن درد برایشان کمرنگتر میگردد؛ مثلن در جنگها خانوادههای زیادی عزیز از دست میدهند، هر کس به خانوادهی دوست و همسایه نگاه میکند و میبیند که آنها هم در همان وضعیتاند، بنابراین غصهی خودش سبکتر میشود.
البته تا حدودی هم درست است اما این تنها «جنبهی عمومی درد» است که کاهش مییابد؛ جنبهی شخصی آن به قوت خود باقی میماند. حتی اگر تمام عالم عزیزانشان را از دست بدهند این درد برای تکتک آنها معنای مشخصی دارد و با همان شدتی که اگر تنها بودند از آن رنج میبردند در درونشان زنده میماند.
درد هم جنبهای عمومی دارد و هم جنبهای شخصی؛ وقتی دردی مشترک میشود جنبهی عمومی آن تلطیف میگردد، به این معنی که «پذیرش» اتفاق میافتد و چراییها از بین میروند یا کمرنگ میشوند. دیگر فرد نمیگوید «چرا برای من این اتفاق افتاد؟» چون میپذیرد که دیر یا زود برای همه اتفاق خواهد افتاد. اما جنبهی شخصی درد هیچ ارتباطی با پذیرش ندارد بلکه مرتبط است با خاطرات، روابط، دلتنگیها، روزها و لحظههای گذشته، نبودنها، فرصتهای ازدسترفته، جاهای خالی و خیلی چیزهای دیگر. اینها را نمیتوان از افراد جدا کرد.
به گمانم گذشت هیچ میزان از زمان نمیتواند بخش شخصی درد را کمرنگ نماید و این صرفن قدرت زندگی و تمایل انسان به زندهبودن و ادامهدادن است که سبب میشود آگاهانه آن بخش را در محاق قرار دهد تا بتواند دوام بیاورد.
الهی شکرت…


دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.