تو را عجیب به خاطر می آورم؛ تو را در روزهایی که نبودی، تو را در چیزهایی که ندیدی، تو را در حرف هایی که نزدی، تو را در مهربانی هایی که نکردی به خاطر می آورم. تو را آنجا که نمی خواهم، تو را آنطور که نمی خواهم به خاطر می آورم. من تو را عمیق و دردناک به خاطر می آورم.
اگر آمده بودی که بروی چرا هی حرف ِ فرداها را پیش می کشیدی؟ ماندن که شمال و جنوب نمی خواهد. باید زودتر از اینها می فهمیدم کسی که جهت ها را می شناسد اهل ماندن نیست.