تسلسل رنج
نشخوار کردنِ دوباره و دوبارهی همان فکرهای لعنتی
بالا آوردن و دوباره قورت دادنشان برای هزارمین بار
طعم تلخشان را در دهان حس کردن
و تلاش بیثمر برای پایان دادن به این تسلسلِ رنج
نشخوار کردنِ دوباره و دوبارهی همان فکرهای لعنتی
بالا آوردن و دوباره قورت دادنشان برای هزارمین بار
طعم تلخشان را در دهان حس کردن
و تلاش بیثمر برای پایان دادن به این تسلسلِ رنج
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ نزدیکتر از «نزدیکتر از رگ گردن».
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.