قرارمان این نبود که تو بروی و من در جستجویِ لحظه ای قرار، هی خاطراتت را تنگ در آغوش بگیرم.
بایگانی برچسب برای: قرار نبود بروی
الهی شکرت…
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ نزدیکتر از «نزدیکتر از رگ گردن».
تازهترین نوشتهها
- اگر نمیتوانم به پیاز عشق بورزم22 مرداد 1404 - 11:33 ب.ظ
- استخوان گیرکرده در گلو21 مرداد 1404 - 11:07 ب.ظ
- خداوند برای رابطهای که با بندهاش دارد ارزش قائل است20 مرداد 1404 - 10:01 ب.ظ
- در تاریکی لولوها میروند19 مرداد 1404 - 11:33 ب.ظ
- معتاد؟ نه به هیچوجه18 مرداد 1404 - 11:44 ب.ظ