بایگانی برچسب برای: رویاهای روسپی

رویاهایم به روسپی‌گری روی آورده‌اند، تن داده‌‌اند به تن‌فروشی تا زنده بمانند. چون من ترکشان کرده‌ام. دیگر مسئولشان نیستم و خرجشان را نمی‌دهم. آنها را در جوانی از خانه بیرون کرده‌ام. اصرار بیهوده دارند به زنده ماندن در دنیای من. بهتر است به سرزمین دیگری هجرت کنند. جایی که کسی مسئولیتشان را بپذیرد تا مجبور نشوند تن نحیفشان را به بیگانه بسپارند. بی‌اعتنایی‌هایم باید قانعشان کند که دیگر جایی در خانه‌ام ندارند. حتی بهشان گفته‌ام که شما دیگر رویاهای نجیب و دست‌نخورده‌ی من نیستید، من که شما را باکره نخواستم حالا که دیگر اصلن نمی‌خواهم. آنها به من برچسب بی‌وفایی می‌زنند که به خاطر من تن به این اجبار داده‌اند و حالا من با خشک‌مغزی در حقشان بی‌انصافی می‌کنم. نمی‌فهمند که من این را بهانه کرده‌ام تا از من دلسرد شوند. دلم می‌خواهد جایی باشند که قدرشان دانسته شود. برای من رمقی نمانده تا این جوانان پرشور را دنبال کنم. می‌خواهم باقی مسیر را بی‌رویا ادامه دهم. یکی به آنها بگوید که روی من حساب نکنند. بگوید که زنده ماندن را به قیمت شب‌خوابی تاب نیاورند. بگوید که عشق‌بازی را با عشق‌ورزی اشتباه نگیرند اما به دنبال عشق باشند و به کمتر از آن قانع نشوند. خداحافظ رویاهای هنوز زنده اما فراموش‌شده‌ی من.

الهی شکرت…