بعضی روابط مثل اثرِ زخمی هستن که سالها روی بدنت بوده و فکر می کردی که دیگه هیچوقت قرار نیست از بین بره و یه روز صبح بیدار میشی و می بینی که نیست. جوری نیست که انگار هیچوقت نبوده. روابط ِ دردناک ِ بی سرانجام.
بایگانی برچسب برای: دردناک
تو را عجیب به خاطر میآورم؛ تو را در روزهایی که نبودی، تو را در چیزهایی که ندیدی، تو را در حرفهایی که نزدی، تو را در مهربانیهایی که نکردی به خاطر میآورم. تو را آنجا که نمیخواهم، تو را آنطور که نمیخواهم به خاطر میآورم. من تو را عمیق و دردناک به خاطر میآورم.
الهی شکرت…
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ نزدیکتر از «نزدیکتر از رگ گردن».
تازهترین نوشتهها
- کتابی که ارزش خواندن دارد23 مرداد 1404 - 11:15 ب.ظ
- اگر نمیتوانم به پیاز عشق بورزم22 مرداد 1404 - 11:33 ب.ظ
- استخوان گیرکرده در گلو21 مرداد 1404 - 11:07 ب.ظ
- خداوند برای رابطهای که با بندهاش دارد ارزش قائل است20 مرداد 1404 - 10:01 ب.ظ
- در تاریکی لولوها میروند19 مرداد 1404 - 11:33 ب.ظ