بایگانی برچسب برای: تهوع

صبح را با حالت تهوع شروع کردم. قبلا هم این اتفاق برایم افتاده است؛ صبحِ روزِ بعد از روزه‌داری بیست و چهار ساعته انگار که تعادل الکترولیت بدنم به هم میخورد و این مرا دچار سرگیجه و حالت تهوع می‌کند.

بعد از یک فستینگ ۱۲ ساعته صبحانه می‌خورم و صبحانه خوردن حالم را بهتر می‌کند.

روزم را با خواهر کوچکم و به خرید کردن برای او می‌گذرانم. اوقاتی که با او سپری می‌کنم برایم بسیار لذتبخش است؛ ما ساعت‌ها و ساعت‌ها حرف می‌زنیم؛ از افکارمان، اهداف و رویاهایمان، آگاهی‌های جدیدی که کسب کرده‌ایم،…

می‌توانیم روزها درباره‌ی این چیزها حرف بزنیم و اصلا احساس خستگی نکنیم.

همواره بر این باور بوده‌ام که برای یک خانم، خواهر داشتن نعمت بسیار بزرگیست و خداوند مرا تمام و کمال از این نعمت بهره‌مند کرده است.

خانه‌ی خواهرم آلبالو خوردم و باید اعتراف کنم که زیاد هم خوردم. معده‌ام از خوردن میوه بعد از این همه مدت آن هم با این حجم زیاد، تعجبِ درخوری کرد و به شدت واکنش نشان داد.

تا به حال در تمام زندگی‌ام چنین تجربه‌ای از به هم ریختن اوضاع داخلی نداشتم، نمی‌خواهم وارد جزئیات شوم فقط همینقدر بگویم که از بعد از ظهر و شب هیچ چیزی به خاطر ندارم به جز بست نشستن پشت در دستشویی…. تا من باشم دیگر از این غلط‌ها نکنم.

الهی شکرت

گاهی حال ِ آدم در زندگی دُرُست مثل ِ لحظاتی قبل از بالا آوردن است. آن هنگام که ناگهان بزاق ِ دهانت زیاد می‌شود و سرت به دَوَران می‌افتد و نای و مری و معده و تمام اجزاء ِ متصل می‌سوزد و گلویت تلخ می‌شود و حاضر نیستی دستشویی را با دنیا عوض کنی. اما در عین ِ حال می‌دانی که بالا آوردن یعنی امید ِ بهبودی. 

تهوع شاید از معدود احوال ِ بدی باشد که صدی نود به حال ِ خوب منجر می‌شود. برای همین همیشه می گویند «بالا بیاری خوب میشی». پس هر وقت که حالت از زندگی بد شد انگشت در حلق کن که تلخی‌ها و دردها را بالا بیاوری. نسخه‌ی تضمینیِ بهبود ِ حال است.