بایگانی برچسب برای: انرژی منفی از انباشته شدن وسایل اضافی

نکات امروز:

  • وسایل غیرضروری و اضافی و حتی آن چیزهایی که دوستشان نداریم یا دیگر از آنها استفاده نمی‌کنیم باید دور ریخته شوند. فقط در این صورت است که نظم برقرار می‌شود.
  • بابت آنچه که داریم و آنچه که هستیم سپاسگزار باشیم تا به شادی عمیق درونی دست پیدا کنیم
  • خودمان را همانگونه که هستیم بپذیریم
  • نگاهمان به داشته‌هایمان باشد نه نداشته‌هایمان

صبح با پنبه خانم رفتیم استخر. ظاهرا آب را تازه عوض کرده بودند، تمیزِ تمیز بود. استخر هم از همیشه خلوت‌تر بود.

آبِ تمیز و روشنْ وسوسه‌ی شنا کردن به جای عمل کردن به توصیه‌ی دکتر را در من زنده می‌کرد و من هم به این وسوسه آری می‌گفتم.

بعد از استخر پنبه خانم را بردم میوه‌فروشی و لبنیاتی و از این جور جاها تا خرید‌هایش را بکند.

نهار درست کردم و کمی به یخچال سر و سامان دادم. من از پلاستیک آن هم در یخچال واقعا بیزارم. هیچ‌ چیزی نباید داخل پلاستیک باشد. در خانه‌ی پدر و مادرها هم که همه چیز در پلاستیک است. مادر من که همه چیز را در پلاستیک نگه می‌دارد که مثلا خاک نگیرند. قدیمی‌ها در ذهنشان قوانینی دارند که به هیچ وجه حاضر به تغییر دادنش نیستند.

معمولا خانه‌ی پدر و مادرها هیچ نظمی ندارد، دلیلش هم این است که مملو از وسایل به دردنخور است که باید دور ریخته می‌شدند اما نشدند و همینطور روی هم انباشته شده‌اند و از یک جایی به بعد دیگر هر چقدر هم که تمیز و مرتب کنی اصلا به چشم نمی‌آید. مکان‌ها فقط زمانی واقعا مرتب می‌شوند که آدم اول از شر وسایل اضافی خلاص شود، وگرنه صرفا بی‌نظمی از یک جایی به یک جای دیگر منتقل می‌شود.

منظم نگه‌داشتن یخچال هم از آن کارهاییست که اولا باید به صورت دائمی انجام شود، دوما آدم باید از شر آنچه که نیاز نیست خلاص شود. اصلا به نظر من در دور ریختن چیزهای اضافی لذت بسیار زیادی نهفته است و این کار باید حداقل فصلی یک بار انجام شود. وگرنه آنقدر سریع کنترل همه چیز از دست آدم خارج می‌شود که یک مرتبه به خودت می‌آیی و می‌بینی که همه جا به هم ریخته و نامرتب و مملو از انرژی منفی است.

یکی از کارهایی که من واقعا عاشق انجام دادنش هستم نظم دادن به فضاهاست، اما به شرطی که اولا این اختیار را داشته باشم که هر چیز اضافه‌ای را دور بریزم و دوما وسایل لازم برای نظم‌دهی را تهیه کرده و در اختیار داشته باشم. در خانه‌ی خودم مکررا این کار را انجام می‌دهم و از انجام دادنش بی‌نهایت لذت می‌برم.

عصر سری به خانه‌ی خواهر زدم تا یک سری وسیله را از او بگیرم. قرارمان این بود که دم در وسایل را بگیرم و برگردم اما رفتم داخل و طبق معمول ما دیگر نمی‌توانستیم دل بکنیم. یک ساعتی حرف زدیم و چقدر هر دوی ما به آن نیاز داشتیم و سبب آرامش ما شد.

یک پسر سی و سه ساله با ظاهر جذاب در مسابقه‌ی استعدادیابی شرکت کرده بود که عاشق خواندن بود. وقتی از او درباره‌ی شغلش پرسیدند به راحتی گفت که خانه تمیز می‌کند. صریح و صادقانه و راحت شغلش را گفت درحالیکه تمام مدت لبخند به لب داشت. واقعا لذت بردم. ما همیشه سعی می‌کنیم خودمان را بهتر از آنچه که هستیم نشان دهیم، همیشه به دنبال تظاهر کردنیم و هیچوقت هم واقعا از آنچه هستیم و آنچه داریم راضی نیستیم چون یاد نگرفته‌ایم خودمان را آنگونه که هستیم بپذیریم. یاد نگرفته‌ایم که حال خوبمان را به دستاوردهایمان گره نزنیم. حتی زمانی که واقعا هم دستاوردی داریم باز هم خوشحال نیستیم چون همیشه فکر می‌کنیم باید بهتر از این می‌بود.

سپاسگزار نبودن بابت آنچه که داریم و آنچه که هستیم یکی از بزرگترین نقاط ضعف ماست که تمام ضربه‌های زندگی‌مان را هم از همین ناحیه می‌خوریم. مثلا می‌بینی یک ماشین عالی داریم اما به جای اینکه شکرگزار داشتنش باشیم تمام مدت در حال غر زدن بابت هزینه‌هایش هستیم یا اینکه ناراحتِ نداشتن ماشینی بهتر از آنیم. هیچوقت لبخند به لب نمی‌گوییم که من یک ماشین عالی دارم، خدایا شکرت.

یک بدن سالم و عالی داریم اما ناراحت این هستیم که چرا مثلا قدمان کمی بلندتر نیست.

من در کشورهای دیگر زندگی نکرده‌ام اما وقتی برنامه‌های قدیم ایران را می‌بینم یا به خودم و اطرافم دقت می‌کنم می‌بینم که این ویژگی سپاسگزار نبودن در بین ما ایرانی‌ها بسیار پررنگ است. نگاه ما تمام مدت در پی نداشته‌هایمان است (خودم را هم می‌گویم). آنقدر روی نداشته‌هایمان تمرکز می‌کنیم و از داشته‌هایمان غافل می‌شویم که نه تنها هیچوقت از مسیر زندگی لذت نمی‌بریم بلکه اوضاع برایمان هر روز سخت‌تر می‌شود.

ما دوست داریم همه چیز صد درصد آنطوری باشد که ما می‌خواهیم، این اصلا بد نیست، اما قطعا مسیر رسیدن به آن نقطه ناسپاس بودن و ندیدن داشته‌ها نیست.

إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ
(قطعاً انسان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است)

وَإِنَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٌ
(و بی تردید خود او بر این ناسپاسی گواه است)

من هیچوقت جمعه‌ها کار نمی‌کنم و فقط به کارهایی که واقعا علاقه دارم می‌پردازم اما امروز تصمیم گرفتم بعضی از کارهای مشتری‌ها را انجام دهم تا خیالم راحت باشد و فردا بتوانم با تمرکز بیشتری کارهای خودم را انجام دهم. بنابراین تا دیروقت پای کامپیوتر نشستم. امیدوارم که فردا کارها نرم و روان پیش بروند و به جاهای خوبی برسند.

الهی شکرت…