حتمن دیدهاید که گوشیها سیستم «تصحیح خودکار» دارند و میتوانند کلماتی که اشتباه نوشته میشوند را اصلاح نمایند. این سیستم در گوشی من فعال بود، یک بار برای یک نفر نوشتم «ما تنگش نمیکنیم.» (منظورم تنگ کردن سایز لباس بود.) این را به سرعت نوشتم و ارسال کردم. بعدن که پیامم را دیدم چیزی که ارسال شده بود این بود: «ما انگشت نمیکنیم.»
اگر با طرف رودربایستی نداشتم حتمن ادامه میدادم که «بله، خیالتان راحت باشد، ما آدمهای انگشتنکنی هستیم که انگشتمان را در هیچ سوراخی، به ویژه در سوراخهای مبارک شما نمیکنیم.» اتفاقن به نظرم راه خوبی برای جلب اعتماد مشتری بود. حیف که تعارفاتِ دستوپاگیر نمیگذارند آدم خودش باشد.
یک بار هم مشتری نمونهای آورده بود برای تولید، من لباس را پوشیدم تا همه ببینند، دور تا دور آدم نشسته بود، متوجه شدم که یک زیپِ بیخود و بیجهت درست زیر بغل و کنار سینه به ارتفاع حدود بیست سانتیمتر وجود دارد. زیپ را باز کردم و بیهوا از دهانم پرید که «این زیپ خوب نیست، چون از اینجا به ناموس دسترسی هست.» بعد همزمان زیپ لباس و زیپ دهانم را کشیدم و صحنه را ترک کردم.
یا خودم سوتی میدهم یا وسایلم به جای من سوتی میدهند. خواهرم مدت زیادی اسمم را در موبایلش اینطور ذخیره کرده بود: «الههی سوتی» که البته سابقهای طولانیتر از این قبیل سوتیهای ناچیز دارد.
فقط یک نفر را از نزدیک دیدهام که خود واقعیاش است؛ مکرر سوتی میدهد و میخندد و ما هم میخندیم و عاشقش هستیم. در مورد خودم باید بگویم که اهمیت دادن به نظر دیگران سهچهارم عمرم را بلعیده است و هنوز هم بارها و بارها مچ خودم را در حالی میگیرم که نگران کوچکترین چیزها در نظر دیگرانم؛ نگران شکل و قیافهام، لباسی که به تن دارم، هر حرفی که میزنم و سوتیهایی که میدهم.
اما همیشه یکی از قدردانیهای بزرگم این بوده که اینها همه در سطح خُرد زندگیام بودهاند، در سطح کلان هر تصمیمی که خواستهام گرفتهام و هر مسیری که خواستهام را رفتهام. به هیچ قیمتی حاضر نشدم تن بدهم به آنچه که میل و تمنای درونیام نبوده است؛ حتی اگر تصمیماتم پررنگترین سوتیهای زندگیام بوده باشند.
شما هم اهل سوتی دادن هستید؟
الهی شکرت…