منتظرم ببینم این کی از رو میره

من تا وقتی که سمیرا بودم (یعنی تا قبل از اینکه برم مدرسه و بفهمم که یه مریمی هم هست) یه بچه‌ی خیلی آروم و حرف گوش‌کن و ساکت و …. در یک کلمه خانوم بودم. از وقتی که مریم در من حلول کرد نمی‌دونم چی شد که تبدیل شدم به یه یاغی ِ کله‌شقِ لجبازِ حرف گوش نکنِ …. در یک کلمه یه دیوانه‌ی تمام عیار هنوزم که هنوزه رگ خواب سمیرا رو خیلی راحت میشه داشت؛ یه کم محبت و یه کم نوازش خیلی راحت سمیرا رو خام می‌کنه و به راه میاره. اما خودِ من بعد از این همه سال زیستن در این کالبد و ناظرِ این دو تا شخصیت بودن، هنوز نتونستم رگ خواب مریم رو داشته باشم. دیگه به یه جایی رسیدم که گفتم ولش کن بابا، این آدم بشو نیست الان چند وقته که دست سمیرا رو گرفتم رفتیم یه گوشه‌ای داریم زندگیمون رو می‌کنیم منتظرم ببینم این کی از رو میره…. فکر نمی‌کنم به عمر من قد بده

ادامه مطلب

پیچیدگی‌های دو اسمی بودن

جدیداً خانواده و دوستان یه کمپینِ از خود گذشتگی راه‌اندازی کردن به این شرح که هر گروه وقتی پیش اون یکی گروه هست سعی می‌کنه من رو با اسمی صدا بزنه که گروه مقابل صدا میزنه‌ تا گروه مقابل احساس راحتی کنه؛ مثلا خانواده پیش دوستان به من میگن مریم، دوستان هم پیش خانواده میگن سمیرا (البته موضوع از اینم پیچیده‌تره، چون خانواده هم دو گروه هستن) خیلی خوشحالم که همدیگه رو درک می‌کنن و به فکر هم هستن، فقط امیدوارم قبل از اینکه شکاف ایجاد شده در من از شکاف موجود در لایه‌ی اوزون وسیع‌تر بشه بی‌خیال بشن.

ادامه مطلب

روزانه‌نگاری – دوشنبه ششم تیر ۱۴۰۱

خواهرم زنگ می‌زند و می‌گوید که جواب MRI مامان را پیش دکتر مغز و اعصاب برده و به احتمال زیاد نیاز به عمل جراحی وجود دارد. نمی‌فهمم چطور ورزش میکنم، چطور به گل‌ها آب میدهم، چطور ظرف‌ها را می‌شویم، چطور وسایلم را جمع می‌کنم، پای کامپیوتر چه کار می‌کنم... فقط تلاش می‌کنم به افکار منفی اجازه‌ی جولان دادن ندهم. ۲۱:۵۰ - خانه را در حالیکه کاملا تمیز و مرتب است ترک می‌کنم. غم و نگرانی توأمانی را احساس می‌کنم. ۲۲:۰۰ - کارخانه‌ی آلومتک و آلومراد نوزده سال است که می‌بینمش اما هیچوقت نفهمیدم چرا اسمش این است و چه معنی‌ای می‌دهد. فقط می‌دانم که یک ربطی به آلومینیوم دارد. واقعا چرا تا به حال سعی نکرده‌ام بفهمم معنی‌اش چیست؟! چرا از کنار خیلی چیزها بی‌تفاوت رد می‌شوم همیشه؟! ۲۲:۰۴ - عوارضی منتظر تماس خواهرم هستم تا نظر دکتر را بگوید. فقط ۴ ساعت از روزه‌داری گذشته است اما احساس گرسنگی می‌کنم، فکرم را از آن منحرف می‌کنم. حیرت می‌کنم از توانمندی آدمیزاد وقتی که قصد می‌کند کاری را انجام دهد؛ کافی است که محرک‌‌های ذهنی مناسب را داشته باشد، آنوقت هر کاری از اون ساخته است. محدودیت سرعت ۵۰ کیلومتر بر ساعت روی پلی که دوربین دارد و بعد از آن ورود به اتوبان اتوبان تقریبا شلوغ...

ادامه مطلب