رفتن ممنوع، خطر کردن ممنوع، ماندن هم حتی ممنوع!!!! تنها فعل مجاز گویا آمدن است. قبل و بعد از آن همه چیز ممنوع است، حتی نیامدن.
بایگانی برچسب برای: ماندن
اگر آمده بودی که بروی چرا هی حرف ِ فرداها را پیش میکشیدی؟ ماندن که شمال و جنوب نمیخواهد. باید زودتر از اینها میفهمیدم کسی که جهتها را میشناسد اهل ماندن نیست.
الهی شکرت…
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ «نزدیکتر از رگ گردن».
تازهترین نوشتهها
- من پشت دست شما بازی خواهم کرد5 آبان 1404 - 10:23 ب.ظ
- وسط طوفان رمان خواندم4 آبان 1404 - 9:34 ب.ظ
- شب اضافهوزن دارد و من شعر گفتهام3 آبان 1404 - 8:55 ب.ظ
- نوشتن از کلمات یا جملهسازی با کلمات2 آبان 1404 - 9:11 ب.ظ
- ثبت چند لحظهی ویژه1 آبان 1404 - 9:30 ب.ظ

