قرارمان این نبود که تو بروی و من در جستجویِ لحظه ای قرار، هی خاطراتت را تنگ در آغوش بگیرم.
بایگانی برچسب برای: قرار نبود بروی
الهی شکرت…
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ «نزدیکتر از رگ گردن».
تازهترین نوشتهها
- دکان را بستهام17 آبان 1404 - 9:11 ب.ظ
- تقابل نگرشها و احساسات16 آبان 1404 - 7:09 ب.ظ
- دوست اجتماعی چه کوفتی است؟15 آبان 1404 - 6:30 ب.ظ
- تنفروشی به چالشها14 آبان 1404 - 7:54 ب.ظ
- خلوتگزینی با کلمات13 آبان 1404 - 6:13 ب.ظ

