قرارمان این نبود که تو بروی و من در جستجویِ لحظه ای قرار، هی خاطراتت را تنگ در آغوش بگیرم.
بایگانی برچسب برای: قرار نبود بروی
الهی شکرت…
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ «نزدیکتر از رگ گردن».
تازهترین نوشتهها
- به چه امیدی هر روز این مغازه را باز میکنی؟17 آذر 1404 - 11:35 ب.ظ
- دلیلتراشی با مدادتراش16 آذر 1404 - 9:44 ب.ظ
- از شما گفتن من رو به وجد میاره15 آذر 1404 - 4:21 ب.ظ
- غصههای صاحبخانه14 آذر 1404 - 8:42 ب.ظ
- دیدارگاه ما13 آذر 1404 - 11:01 ب.ظ

