کاج یک شبه خشک شد؛ درحالیکه ظاهرش هنوز سبز بود اما از درون خشک شد. حالا چهار سال است که دارد تلاش و تقلا میکند تا آن یک شب را فراموش کند.
بایگانی برچسب برای: فراموشی
الهی شکرت…
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ نزدیکتر از «نزدیکتر از رگ گردن».
تازهترین نوشتهها
- اگر شعر بودم27 شهریور 1404 - 10:48 ب.ظ
- با هم از عشق سخن بگوییم26 شهریور 1404 - 11:46 ب.ظ
- بازگشت به تنظیمات کارخانه25 شهریور 1404 - 11:20 ب.ظ
- با چه کسی در حال رقابتیم؟24 شهریور 1404 - 12:11 ق.ظ
- چشمهایش پهنهی اقیانوس شعر است23 شهریور 1404 - 11:19 ب.ظ