پشم بز

حدود سیزده سال پیش ناگهان با خواهرهام تصمیم گرفتیم که همگی بریم موهامون رو که تا کمرمون بلند بود کوتاهِ کوتاه کنیم. فاصله ی تصمیم‌گیری تا اجرامون هم که طبق معمول بیشتر از چند ساعت طول نکشید، چند ساعت بعد ردیف زیر دست آرایشگر نشسته بودیم. موهای من خیلی خوب شده بود، بهم می‌اومد. (یه پرانتز باز کنم که متاسفانه دوستم رخشا اون موقع هنوز آرایشگر نشده بود اما خواهرم خیر سرش دیپلم آرایشگری داشت) وقتی برگشتیم خونه یه خبطی کردم بهش گفتم که سمانه موهای من اونقدری که می‌خواستم کوتاه نشده، من دوست داشتم یک سانتی بشه. اونم گفت نگران نباش، بیا بشین الان برات درستش می‌کنم. نشستن همانا و وقتی بلند شدم «با ضریب خطای صفر درصد» شبیه این ایموجی شده بودم که رویت می‌کنید. لامصب زاویه‌ها رو یه جوری تنظیم کرده بود که موهای من تا یک سال ِ بعد هم همینطوری مثل کوه ثابت و استوار بالا مونده بود و پایین نمی‌اومد. یعنی اگه پشم بز رو می‌خواستن بزنن یه کم بیشتر دقت میکردن که بزِ بیچاره تا یک سال گَر باقی نمونه. اگه الان بود احتمالا خون گریه می‌کردم اما اون موقع مثل همین ایموجی می‌خندیدم. فکر می‌کنم اولین بار در زندگیم بود که در یه موقعیت بحرانی...

ادامه مطلب