آیا واقعا زیستهام؟
جیرهی روزانهی من از توجه کردن به خودم چند ساعت اول روز است؛ ساعات مابین ۵ تا ۸ صبح که من آن را مطلقا با کسی تقسیم نمیکنم.
وقتی شاهد این هستم که ساختمانهای زشت و بدقواره، زیر تابش اولین اشعههای طلایی خورشید، آنقدر دوست داشتنی میشوند که میتوانند قابل سکونت تلقی شوند، متقاعد میشوم که شاهدِ طلوع خورشید بودن تمام چیزیست که نیاز دارم تا بتوانم ادعا کنم که زندگی را زندگی کردهام.
همینکه بتوانم بگویم آنجا بودم و آن صحنه را دیدم و لذت بردم تمام ادلهای خواهد بود که برای اثبات زیستنم به آن نیاز دارم؛ اثبات به خودم،...