مادری که رویای مادر بودن ندارد – قسمت سوم
عزیزم، این روزها افکار درهم و برهم و به هم ریختهای دارم؛ از آن زمانهاییست که دوست داری فقط یک گوشهای بنشینی و به جایی در دوردستها خیره شوی. اما آنقدر کار انجام نداده دارم که چنین بیخیالیای بیش از حد فانتزی به نظر میرسد. البته بد هم نیست، باعث میشود حواسم پرت شود.
عزیزم زیستن در این جهان گاهی تبدیل به چیز پیچیدهای میشود، اما تو لازم نیست به این چیزها فکر کنی. هنوز برای تو زود است که بخواهی از پیچیدگیها سر در بیاوری.
شاید برایت جالب باشد که بدانی موهایم را کوتاه کردهام و طبق معمول الان که تازه...