در درون ِ هر آدم باشعوری یک آدم بی شعور نهفته است که اگر زیادی تحریک شود خودش را نشان خواهد داد. اما بر عکسش صادق نیست. یعنی در درون ِ هیچ آدم بی شعوری یک آدم باشعور نهفته نیست. پس هیچ گاه نباید انتظار ظهورش را داشت.
مثلِ این لوبیاهایی نباشیم که سه روز خیسشون می کنی، بیست و چهار ساعت می پزیشون، باز هم خیره خیره بهت نگاه می کنن و کوچکترین تغییری نمی کنن. تغییر پذیر باشیم. ??
عروسی می گیریم که هدیه بگیریم. هدیه هامان را می فروشیم که بدهی های عروسی مان را بدهیم. معامله ی جالبی است.
بعضی آدمها هم هستند كه مهم نيست چه اتفاقی افتاده باشد؛ چقدر بزرگ، چقدر هيجان انگيز، چقدر ناراحتكننده يا چقدر هر چيزِ ديگر؛ اين آدمها همواره نقشِ “ماست” را به خوبي ايفا میكنند، آن هم از نوع بسيار كم چرب.
من تمام ِ زندگیام را با خود آوردم، او فقط خندهاش را آورد. اما فکر میکنم من هنوز بدهکارم.
اگر ندیده بودمت زندگیام شکل دیگری میداشت که به خوشبختی حتی شبیه هم نبود.
الهی شکرت…
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ نزدیکتر از «نزدیکتر از رگ گردن».
تازهترین نوشتهها
- اگر نمیتوانم به پیاز عشق بورزم22 مرداد 1404 - 11:33 ب.ظ
- استخوان گیرکرده در گلو21 مرداد 1404 - 11:07 ب.ظ
- خداوند برای رابطهای که با بندهاش دارد ارزش قائل است20 مرداد 1404 - 10:01 ب.ظ
- در تاریکی لولوها میروند19 مرداد 1404 - 11:33 ب.ظ
- معتاد؟ نه به هیچوجه18 مرداد 1404 - 11:44 ب.ظ