یک نَفَس از میان میلیونها
الهی شکرت برای نفَس تا همینجا و همین امروز؛ ما طلبکار از تو نبودیم و نیامده بودیم اینجا تا طلبهایمان را بستانیم که اگر کم بدهی بیفتیم در پی شَرخری و وصول مطالبات.
هر چه دادی لطف تو بود و هر چه ندادی حکمت تو. ما آمده بودیم تا همین یک نفس را تجربه کنیم؛ همین یکی و حالا همین یکی.
نفسبهنفس از تو بستانیم نفس را و یکی را از میان میلیونها نفس شکر کنیم، اما بر همان هم ناتوانیم؛ بر همان یک شُکر، اما تو همچنان میبخشی به ما یکی پس از دیگری.
بخشندگی تو کجا و شکرگزاری ما کجا،
خداییکردن تو کجا و بندگیکردن ما کجا.
الهی شاید خودت هم نمیپنداشتی که قدرشناسی برای بندگانت این اندازه دشوار باشد؛ شاید تصور میکردی خروار خروار نعمت که عطا کردهای این فعل را بر بندگانت سهل مینماید، اما چشمِ انسان همواره به دنبال نداشتههایش میگردد و زبان انسان بلد نیست بچرخد به شکرگزاری، مغزش هم میهراسد از سپاسگفتن، چرا که نمیداند کدام یکی را یاد آورد که از دیگری جا نماند.
دلش اما دنیای دیگری دارد؛ دلش بر امکانِ شاکر بودن هم شاکر است، بر امکانِ برزبان آوردن نامت، بر اینکه میگذاری شاکرت باشد، بر اینکه او را آیینهی خودت کردهای، براینکه دمیدهای نفست را بر نفس او و بخشیدهای جانت را به جان او.
دل، نه بر نعمتهایت بلکه بر ذاتت قدردان است و تو بر دل آگاهی، اصلن از همینروست که قصورِ چشم و ذهن و زبان را نادیده میگیری.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.