شکوه جهان هستی
دیشب برای نخستین بار در عمرم خسوف را دیدم. ظاهرن هر دو سه سال یکبار خسوف در ایران با وضوح کامل قابل مشاهده است، اما من هیچوقت موفق به دیدنش نشده بودم، هرچند که باید اعتراف کنم کوشش خاصی هم برای دیدنش نکرده بودم. (خیلیها میخواستند برای دیدنش به کوههای اطراف یا مناطقی که بام محسوب میشوند بروند.)
دیشب بالاخره چشمم به جمال خسوف جان روشن شد که البته دیشب هم خودش آمد جلوی پنجره، احتمالن دید من تنبلتر از آنم که برای دیدن او که مهمان چند سال یکبار ماست تکانی به خودم بدهم. تقریبن اواخر عمرش بود که دیدمش، یعنی من ماه خونین را ندیدم، اما همان چیزی هم که دیدم واقعن زیبا بود.
خسوف زمانی اتفاق میافتد که سایهی زمین روی ماه میافتد. ظاهرن این میشود تعریف خودمانی و قابل فهمش برای مایی که از آنچه در آسمان میگذرد سردرنمیآوریم. تعریف دقیقترش هم چنین چیزی است:
«ماه گرفتگی تنها در صورتی اتفاق میافتد که هنگام نزدیک شدن ماه به صفحه زمین-خورشید (دایرةالبروج)، از نقاطی به نام گرههای مداری عبور کند. ماه هنگام گردش به دور زمین در طول مدارش دو بار از صفحه زمین-خورشید عبور میکند که نقاط تلاقی صفحه دایرةالبروج و مدار چرخش ماه به دور زمین گره نامیده میشود.
ماه گرفتگی فقط زمانی اتفاق میافتد که زمان عبور ماه از یکی از این گرهها با ماهِ کامل همزمان شود. این اتفاق تقریباً هر شش ماه یکبار معمولاً دو هفته قبل یا بعد از خورشید گرفتگی اتفاق میافتد.»
(این تعریف را در وبسایت ایمنا دیدهام.)
تصور کنید که زمین آرام و بدون عجله در حال چرخیدن در مداری دایرهای شکل به دور خورشید است، ماه عزیز هم در مداری بیضوی شکل به دور زمین میگردد، خورشید هم که ستاره است و مرکز منظومهی شمسی، پس سر جای خودش محکم میایستد، از آن طرف ماه کامل شده است، یعنی ماه کاملن گرد و بزرگ و درخشان است، نقطهای هست که این سه بزرگوار در آن نقطه به هم میرسند به طوریکه زمین عزیزمان قرار میگیرد میان خورشید و ماه. خورشید که همیشه نور دارد و نورش را به زمین میتاباند، هر چیزی هم که خورشید به آن بتابد دارای سایه خواهد بود، حالا چون زمین میان خورشید و ماه قرار گرفته است، سایهی زمین روی ماهی که گرد و کامل است میافتد و خسوف دیده میشود.
این هم تصویری از اتفاقی که میافتد.
حالا نمیدانم چه اصراری دارم در مورد ماهگرفتگی انقدر توضیح بدهم، درحالیکه اطلاعاتش همه جا با جزئیات کامل هست و قاعدتن آخرین جایی که اگر کسی بخواهد در مورد خسوف بداند به آنجا مراجعه میکند همینجاست.
در واقع من این توضیحات را برای خودم میدهم تا دستکم یک پدیده را از میان هزاران هزار پدیدهی طبیعی کمی بهتر بشناسم.
هر بار که به عظمت آنچه در آسمان جریان دارد میاندیشم حیرتزده میشوم. پیمیبرم که چقدر کوچک هستم در مقابل شکوه جهان هستی؛ ذرهای به غایت ناچیز اما انباشته از خواسته و ادعا و جهان چقدر صبور است در مقابل مضحک بودن رفتار من. قابلیتش را دارم که وسیلهی تفریح کائنات باشم اما همهی کائنات صبورانه و مشتاقانه با من همراه میشوند تا به درک و آگاهی برسم، همچون کودکی که همه برای بزرگشدنش صبور و مشتاقند.
احتمالن زمانی که از این جهان بروم چیز خاصی از زندگی دستگیرم نشده است، فقط این را میدانم که من به قدر فهمم «شیفتگی» و «شگفتی» را تجربه کردم. (این دو کلمه چقدر جالباند، همه چیزشان شبیه هم است.)
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.