سوءتفاهم

– میشه سَرتُ از آخورِ ما بیاری بیرون بفهمیم چه گهی داریم می‌خوریم؟
– خیال کردی خیلی مهمی؟
– اتفاقن نظر منم همینه، من اصن مهم نیستم، یه کم سرتُ بچرخونی خیلی مهم‌تر از من می‌بینی.
– شایدم تو سرت تو آخور منه.
– این دهمین آخوریه که من عوض کردم، اما همیشه سر و کله‌ی تو پیدا میشه.
– منم هیچ‌ خوشم نمیاد جایی برم که تو هستی.
– پس بیا یه قرار بذاریم؛ هر کی زودتر رسید تو آخور یه علامت بذاره جلوی در، اون یکی اگر علامت رو دید دیگه نباید بره اون آخور.
– قبوله.
– دیدی لعنتی؟ دیدی باز پیدات شد؟
– تو باز پیدات شد، من علامت گذاشته بودم.
– علامتت چی بود؟
– ردّ پام.
– به نظرم زیاد سردی نخور، واسه خلاقیتت ضرر داره، حیف توئه، روزی سیصد تا گاو از این در میاد تو، تو ردّ پات رو نشونه گذاشتی؟ بعد یه تپه گُه منُ دمِ در ندیدی؟
– پس اون کار تو بود؟ حالا دیگه مطمئن شدم که تو می‌خوای جایی که من هستم باشی، وگرنه چرا باید نشونه‌ت رو جایی بذاری که من می‌خواستم نشونه بذارم که اتفاقن منم پام رو گذاشتم روش.
– راست میگی، اشتباه از من بود، این دفعه می‌رینم روی سرت که به هیچ‌وجه سوءتفاهم نشه.

(بچه‌ها سر به سر هم می‌ذارن، وگرنه جونشون واسه هم در میره.)

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *