,

اعتقاد به وجود یا عدم وجود خداوند

اینکه بگویی به خدا اعتقاد ندارم بی‌فایده‌ترین حرف عالم است؛ درست مثل این است که بگویی من به خورشید اعتقاد ندارم، خورشید نیازی به اعتقاد تو ندارد، در واقع معطل اعتقاد داشتن یا نداشتن تو نمی‌ماند، بدون باورمندی تو هم خورشید هر روز در زمان مقرر حاضر می‌شود و زمین را روشن می‌کند.

نه از تو سوال می‌کند و نه وجود و عدم وجودش وابسته به باور توست. خورشید از باورمندی تو به خودش بی‌نیاز است. این برایمان بدیهی می‌نماید، بنابراین وقتمان را صرف تکرار گزاره‌ایی بیهوده‌ مانند اینکه «من به خورشید اعتقاد ندارم.» نمی‌کنیم، چون می‌دانیم که باور ما تاثیری در وجود خورشید ندارد.

در مورد خداوند هم دقیقن همین‌طور است؛ می‌توانی در این باب تا قیامت فلسفه ببافی، می‌توانی مکتب‌های تازه خلق کنی و برای خودت پیروانی جمع کنی، می‌توانی پای علم را وسط بکشی، اما این‌ها هیچکدام تاثیری در وجود او ندارند. اعتقاد تو به وجود یا عدم وجود خداوند و همچنین به کیفیت وجود او اطلاعاتی یک‌سویه است که صرفن در ذهن تو جریان دارد، اطلاعاتی که هرچند مسیر زندگی تو را تعیین می‌کند و بر کیفیت زندگی تو اثر می‌گذارد اما تاثیری در وجود او ندارد.

اندر دل من درون و بیرون همه اوست / اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد / بی‌چون باشد وجود من چون همه اوست

— مولانا

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *