فکر و لبخند
خدایا تو را شکر برای دو موهبت؛ یکی «لبخند» و دیگری «فکر».
برای لبخند که همانند کرامتی است که بیشک باید نصیب گروه اندکی میشد اما اینچنین سخاوتمندانه در اختیار همگان قرار دارد و چه خسرانی که ما ایناندازه اندک از این اعجاز بهره میبریم.
لبخند که درست مانند عصای موسی در دستمان است و کافیست آن را رها کنیم تا همه را مجاب کند به ایمانآوردن، اما ما میهراسیم از زمین انداختن این عصا چون به قدر کافی ایمان نداریم که اگر انداخته شود حتمن ناجی ما خواهد شد. یا شاید تصور میکنیم لبخند محدود است و نباید آن را خرج دیگران کنیم. و یا از آن بخیلانهتر میاندیشیم که مردمان را گستاخ و ما را بیعزت خواهد کرد.
درحالیکه لبخند یکی از نامهای شماست که باید مانند ذکر مرتب آن را به لب آورد.
چه کسی هست که اعجازِ لبخند، درِ بستهای را به رویش نگشوده باشد؟
و تو را شکر برای فکر که گاه لباس از تن تجریه برمیدارد و آن را عریان مینماید تا بدان صورت که باید درک شود و گاه بر تن لحظه لباس میپوشاند تا زیباییاش نمایانتر گردد.
فکر که حتی حس را ترجمه میکند تا لذت درکش دو چندان گردد. فکر که راهنما و معلمی درونیست و انسان را به حال خود وانمیگذارد. فکر که مشوق حرکت است و مؤید رؤیا. فکر که سبب میشود هر آنچه به چشم دیده و به گوش شنیده میشود از مادهای خام به خوراکی خوشطعم بدل گردد.
شما در انسان چه دیدی که این دو نعمت را بر او روا دانستی؟
و ما با چه اندازه فکر یا لبخند میتوانیم قدردان شما باشیم؟
الهی شکرت…


دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.