روزانه‌نگاری – چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱

وقتی نزدیک به طبیعت هستی نمی‌توانی زیاد بخوابی چون تمام اعضای طبیعت صبح زود بیدار شده و هر کدام به روش خودشان شروع یک روز جدید را جشن می‌گیرند. بیخود نیست که کسانی که دل طبیعت زندگی می‌کنند شب‌ها زود می‌خوابند و صبح‌ها زود بیدار می‌شوند. ناخودآگاه آدم با طبیعت همراه می‌شود. هوا خیلی خنک بود، پتویی را دور خودم پیچیدم و نوشتم و در حین نوشتن هر از گاهی نگاهی به کوههایی که از پنجره پیدا هستند می‌انداختم که یک دست پوشیده از درختان سبز هستند. صبح‌ها مه غلیظی از کوهها به سمت پایین سرازیر می‌شود. بعد از نوشتن دوش گرفتم و ساعت ۸ بود که قهوه را گذاشتم و درحالیکه لباس گرم پوشیده بودم داخل بالکن رفتم تا از فضا و حال و هوای صبح استفاده کنم. اینجا زندگی کُند و آرام است. صبحانه در بالکن واقعا لذتبخش است، دلم می‌خواهد ساعت‌ها طول بکشد. ساعت حوالی ۱۲ بود که مهمان آمد. زمان زیادی را با مهمان حرف زدیم، در مورد تولید و چالش‌ها و راهکارهایش هم حرف شد. او تا به حال ۲۷ کارخانه را به ثمر رسانده است. کارش این بوده که کارخانه‌ها را از نابود شدن نجات می‌داده و جان دوباره‌ای به آنها می‌بخشیده. یک جورهایی پزشک...

ادامه مطلب